جوجه کوچولوی من ویانا
دخترم ویانا 25 اردیبهشت 1390 ساعت 8 صبح در بیمارستان پارسیان پابه این دنیا گذاشت ، دختری که با آمدنش طعم ولذت مادرشدن رو به من چشاند...
دختری که با آمدنش تمام غصه ها و خستگی های منو و پدرشو یک شبه به دست باد سپرد...
ویانا دختر قشنگم .............. از همان لحظه اول با دیدنت اشک های شوقم پایانی نداشت ، نی نی که وقتی توی دلم بود با من خیلی سختی کشید و مقاومت کرد........... همچون یک سرو ........... به من امیدواری میداد ، لحظاتی که حتی سختی ها به من فرصت فکر کردن به اورا نمیداد او با تکان خوردن هایش مرا از اعماق غصه ها بیرون میکشاند و به من میگفت مامان تنها نیستی من کنارتم................غصه نخور.............. دختری که تمام سختی هارا درون دل من متحمل شد ولی کوچکترین اعتراضی نکرد............ویانا دخترم منو پدرت به امید بودن تو تمام سختی ها را تحمل کردیم.........عشق تو بود که به ما امید زندگی میداد.........و تو اینقدر خوش قدم بودی که با اومدنت تمام سختی ها رو بردی، تمام سیاهی ها رو بردی و زندگی دوباره به ما دادی................دختر قشنگم ویانا تو ثمره عشق من و پدرت هستی این رو هیچوقت از یاد نبر........
روز تولد تو یکشنبه 25 اردیبهشت 90 همیشه خاطرت باشه که روز آشنایی من وپدرت بود ، سه شنبه 25 اردیبهشت 1386